وامدار ِکدامین ها؟
خوب نمی دانم در طرح ِاین سوأل هر گونه اثر پذیرفتنی لحاظ شده یا تنها تأثیرهای بالقوه-ای که زندگی ها را دیگرگون می کند. اگر تنها اثر گرفتن منظور باشد؛ خوب یک روزهایی می شود که از صبح تا شب تحتِ تأثیر ِزمین و زمان و همه کس و کارش قرار می گیرم. و یک روزهایی به کل بی خیالی طی می کنم و اگر شخص ِخدا هم بیاید و دعوتم کند به یک فنجان شیر نسکافه، می گویم که چی؟ خدا باشی که باش. دلیل ندارد محض ِخاطر ِشما و کسی بودنتان هیجان زده شوم و دلم نخواهد که تنها باشم و هر گونه خداگونگی که به تنهاییم کشانده را زیر ِسوأل نبرم!
من تحتِ تأثیر ِخیلی چیزها بودم، هستم و شاید بمانم. ولی مثل ِپیکری سنگی که هر چیز ِخوبی که تحتِ تأثیرش قرار می دهد برایش حکم ِضربه های ماهر ِپیکر تراشی را دارد، که بر هیبتش می نشیند و به نحوی درست و زیبا شکلش می دهد؛ تا به الان نبودم. اعتراف می کنم که اثر پذیر بودن به شکلی که نفوذ و تحولِ ویژه-ای در من داشته باشد، برایم آرزوست!
ولی خوب با تمام ِاینها حافظ، شرلوک هولمز، رضا قاسمی، میثمی که دوست دارم با چشم هایش دنیا را ببینم چرا که همه چیز وقتی از صافی ِدیدش می گذرد زیباتر از آنی می شود که هست، بیشتر از نیمی از آدم های دیده و نا-دیده-ای (نگین) که یک جورهایی می شناسم یا حتی نمی شناسم(!)ولی کلی ذهنم را در گیر کرده-اند، صدای کوهن، شوی "Where The Wild Roses Grow" که کلی دوستش دارم و بیشتر از شعرش فضایش برایم رویایی است، نمایش نامه ی بانوی دریایی ِهنریک ایبسن که هنوز هم بعد از سال ها الیدا، شوهرش و آن غریبه را می بینم که گوشه-ای از ذهنم پرده ی آخر را بازی می کنند، یا حتی آن کتابِ بی نام و نشانِ جلد آبی که از میانِ آن همه کتاب نمی دانم چه جوری پیدایش کرده بودم و بعد از آن که با ترس و دقت تا آخرش را خوانده بودم از کتابخانه برای همیشه نیست شد(!)؛ کتابی که تا مدت ها شب هایم را پر کرده بود از صحنه-های اروتیک، کلی سکانس از فیلم های مختلف، همان اندک کتاب هایی که خواندم، کلی نقاش و نقاشی، کلی عکس، و ... همه تأثیر ِخود را بر من داشته-اند. حتی همین اواخر، باور کنید به شدت تحتِ تأثیر ِپزشکی قرار گرفتم که از پزشکی تنها کراوات زدن می دانست و تجویز ِقرص های تقویتی...
میثم، حمیدرضا، نگین، لاله، بهار می خواهم که اگر دوست دارید بنویسید از چیزهایی که بر شما تأثیر داشته...