Friday, May 11, 2007

خودش خوب می شود!

شاید از وقتی که در ایوانِ آن خانه ی بزرگ ایستاده بودم و حیاطِ خانه های اطراف را از میانِ آن حصارهای آهنی دید می زدم و آن همه زیبایی و سردی را یکجا توأمان می دیدم؛ همه چیز اینجوری شده است که الآن است. شاید هم مربوط به خیلی قبل تر ها باشد مثلاً دورانِ راهنمایی یا دبیرستان. شاید هم کاملاً حس و حالِ فروید گونه-ای باشد._انگیزه های نا خود آگاه_

تله-ای بزرگ است. تله-ای خاکروبه. نه سفید، نه سیاه. سرد، سبک، نرم. تله-ای خاکستر! حالا همه-اش در هوا ول است... دوباره جاروب زدنم نمی آید.

من، در کنار ِپنجره، پیشانی بر شیشه ی سرد و نمناک. آن بیرون باران گرفته. خوب است که باران می بارد. یعنی بهتر است که ببارد. هر وقت دل گرفتگی-ام با دل گرفتگی ِآسمان تداخل می کند، نوع ِاندوهم آزار دهنده ای دلچسب می شود. دلم می خواهد هی کش پیدا کند، کش پیدا کند، کش پیدا کند تا قطره ی آخر هم از گوشه ی چشمم بیرون بزند!

دلم مستی می خواهد. از خود بی خود شدگی! یک استُپ کوچک در بیراهه ی زندگی. یک چیزی که تلخی-اش حالم را بهم بزند و سینه-ام از حرارتش ذوب شود. یک سر گیجه ی ناب. یک بی وزنی ِهمیشگی. یادت هست؟ تقریباً همه-اش را امتحان کردم. هیچ وقت آن جور که باید مست نشدم؛ اما از خود بی خود شده تا دلت بخواهد.

دیگر برایم مهم نیست کی چه فکر می کند. شاید همین که می گویم مهم نیست یعنی از باقی ِاوقات مهم تر است. ولی خوبتر که فکر می کنم؛ می بینم انگار جداً مهم نیست. مثل ِخارش ِتهِ گلو شده. نه از بیرون خاراندنش افاقه می کند. و نه انگشت در حلق کردن. خودش خوب می شود!

انگار همه ی فکرم آمده این جلو، همین پشتِ پیشانی-ام. دیگر چیزی در آن عمق نیست! خالی ِخالی. مثل ِاین راهروهای پیچ در پیچ ِبی بازگشت.گیج ِگیج. منگِ منگ. خودش خوب می شود...

3 Comments:

Anonymous Anonymous said...

خودش خوب می شود؟
به گمان ام اینطوری نیست
وقتی یادت می رود،یا بهش عادت می کنی انگار خوب شده باشد
کافیه آن پیشانیت باز یکمی چین بخورد...عجبا! خوشبین باشیم!
راستی...مستی برای بعضی ها ته ته اش فقط به خواب می رسد.یک خواب سنگینی که بعدش یادت نمیاد قبلش برای چی مست کرده بودی
خودش خوب می شود...؟ نه
!

23:40  
Anonymous Anonymous said...

هیچ چیز آنطور که منتظرش هستیم رخ نمی دهد...دردا...

09:58  
Anonymous Anonymous said...

سلام نگین
به گمان ِمن هم اینطوری نیست!این خودش خوب می شود از آن خودش خوب می شودهایی است که هیچ وقت خوب نمی شود. اما یک جورهایی باید که خوب شود؛ یعنی باید که خوب شده-اش بدانی. چون که می خواهی خوب باشی و این پندارها و تلقین ها و وهم ها یک جورهایی خوبیت را می خواهند، و نمی دانند خودِ لا مصبشان گاهی درد روی درد می شوند! اما خود اینها هم خوب می شوند!
;)
خودش خوب می شود... خوب می شود... خوب...
:)
از کجا معلوم اصلاً شاید هم شد!

10:26  

Post a Comment

<< Home