Monday, May 14, 2007

خسته از زندگی، در پی زندگی

گاو ِنُه من شیر دهی را می شناسم
که در چراگاهِ خیال
علفِ رازیانه می جوید
گاو ِنُه من شیردهی که،
شیره ی جانش هیچ
شیر ِپستانش نُه من است!

***
حیوانکی که
حیوانیتش،
پستان های پر شیر است
و رضایتِ حضورش،
دوشیدنِ هر روزه-اش

***
حیوانک
دیگر، آغل ِپر یونجه نمی خواهد
پستان های پر شیر ِدردناک نمی خواهد
نوازش ِهر روزه نمی خواهد
چرای صبحگاهی نمی حواهد
حیوانک،
دیگر خسته است

***
در چراگاهِ خیال
علفِ رازیانه می جوید
مبادا،
پستانش از شیر خالی شود
و چشم های یک دِه
از او برداشته...

0 Comments:

Post a Comment

<< Home