خسته از زندگی، در پی زندگی
که در چراگاهِ خیال
علفِ رازیانه می جوید
گاو ِنُه من شیردهی که،
شیره ی جانش هیچ
شیر ِپستانش نُه من است!
***
حیوانکی که
حیوانیتش،
پستان های پر شیر است
و رضایتِ حضورش،
دوشیدنِ هر روزه-اش
***
حیوانک
دیگر، آغل ِپر یونجه نمی خواهد
پستان های پر شیر ِدردناک نمی خواهد
نوازش ِهر روزه نمی خواهد
چرای صبحگاهی نمی حواهد
حیوانک،
دیگر خسته است
***
در چراگاهِ خیال
علفِ رازیانه می جوید
مبادا،
پستانش از شیر خالی شود
و چشم های یک دِه
از او برداشته...
0 Comments:
Post a Comment
<< Home