توضیح کش دار
کلافه بودم. فقط یک ساعت فرصت داشتم کل ِچیزهایی که در ذهنم وول میزد را بریزم بیرون. یک ساعت وقت داشتم بگویم غصهدارم، بی قرارم، عصبانیام، سرگشتهام، نگرانم، از وضع ِموجود ناراضیام، شاد نیستم، دنبالِ پنجره یا دریام که وقتی بازش میکنم هوای گرم و دَمدار ِچه کنمهای دیگران توی صورتم نزند. دنبالِ یک راهِ درروام، یک میانبر، حتی اگر چند ثانیه جلو بیاندازتم. یک کار که روحم را صیقل دهد نه هر روز و هر روز از خود و مردم بیزارم کند. یک سوژه، حتی دستمالی شدهاش که تنها چند ساعتی بی خیالی طی کنم. یک مرد، مردی که مردانگیاش پشتِ زیپِ شلوارش نباشد. مردی که از چشمهایش بشود دوست داشتنش و حتی نداشتنش را فهمید. مردی که درازای لذتی که از او میبری به کوتاهی ِلذتِ خوردنِ یک بستنی یخی ِسه رنگ نباشد. آنهم از آن نوع ِدلچسبش که جگرت را خنک میکند و وقتی چوبش را میاندازی دور دلت بسوزد که چه زود تمام شد!
کمتر از یک ساعت فرصت داشتم در موردِ آن مردی که حرفش را وسط کشیده بودم بیشتر توضیح دهم. آنهم مقابل ِکسی که خودش مردِ دیگری بود و از بدِ حادثه از آن دست مردهایی که از چشمهایش میشد به فیها خالدونش پی برد! باید ذهنم را مرتب میکردم. چه توضیح ِبیشتری داشتم؟
یک مرد، مردی که بفهمد یک دختر میتواند با دختر ِدیگری عشقبازی کند؛ بی آنکه صرفاً بیماری چیزی باشد. یک دختر میتواند بی دلیل خسته شود، کم بیاورد، از همه چیز بیزار شود؛ درست مثل ِدورانِ قاعدگی اش که بی دلیل همه چیز شلم شوربا میشود. یک دختر میتواند بر خلافِ آن چیزی که خیلی از ما بهتران باب کردهاند زودی با شرایط اُخت شود. میتواند تمام ِحسهای زیبای درونش را سر ِندانم کاری آدمهای دیگر به ف*کِ عظمی دهد! میتواند صکص را جزء لاینفکِ باقی عمرش بداند! میتواند همیشه عاشق ِشنا و آبتنی باشد. میتواند کلی جذاب باشد ولی با دهانِ نیمه باز بخوابد و گاهی خروپف کند. میتواند سیگاری نباشد ولی سیگاری بکشد. میتواند آنقدر درب و داغان باشد که وقتی در محوطهی بیمارستان در انتظار نشسته و به گونهای عجیب و غریب دارد یک موسیقی ِچینی پخش میشود؛ رو کند به بغل دستیاش و بگوید: صدای موزیکِ چینی-ست؛ میشنوید؟ آدم یادِ هندوستان میاُفتد! خلاصه آنکه یک دختر میتواند هزار و یک جور باشد!
ولی خوب اینها هیچکدامش ربطی به سؤالِ آقای نسبتاً دکتر که حالا با چشمهای گرد شده به من زل زده و معلوم نیست کجاها سیر میکند ندارد. خودِ او بهتر میدانست؛ توضیح ِکشداری برای تعریفِ هیچ مردی وجود نداشت که نداشت.
کمتر از یک ساعت فرصت داشتم در موردِ آن مردی که حرفش را وسط کشیده بودم بیشتر توضیح دهم. آنهم مقابل ِکسی که خودش مردِ دیگری بود و از بدِ حادثه از آن دست مردهایی که از چشمهایش میشد به فیها خالدونش پی برد! باید ذهنم را مرتب میکردم. چه توضیح ِبیشتری داشتم؟
یک مرد، مردی که بفهمد یک دختر میتواند با دختر ِدیگری عشقبازی کند؛ بی آنکه صرفاً بیماری چیزی باشد. یک دختر میتواند بی دلیل خسته شود، کم بیاورد، از همه چیز بیزار شود؛ درست مثل ِدورانِ قاعدگی اش که بی دلیل همه چیز شلم شوربا میشود. یک دختر میتواند بر خلافِ آن چیزی که خیلی از ما بهتران باب کردهاند زودی با شرایط اُخت شود. میتواند تمام ِحسهای زیبای درونش را سر ِندانم کاری آدمهای دیگر به ف*کِ عظمی دهد! میتواند صکص را جزء لاینفکِ باقی عمرش بداند! میتواند همیشه عاشق ِشنا و آبتنی باشد. میتواند کلی جذاب باشد ولی با دهانِ نیمه باز بخوابد و گاهی خروپف کند. میتواند سیگاری نباشد ولی سیگاری بکشد. میتواند آنقدر درب و داغان باشد که وقتی در محوطهی بیمارستان در انتظار نشسته و به گونهای عجیب و غریب دارد یک موسیقی ِچینی پخش میشود؛ رو کند به بغل دستیاش و بگوید: صدای موزیکِ چینی-ست؛ میشنوید؟ آدم یادِ هندوستان میاُفتد! خلاصه آنکه یک دختر میتواند هزار و یک جور باشد!
ولی خوب اینها هیچکدامش ربطی به سؤالِ آقای نسبتاً دکتر که حالا با چشمهای گرد شده به من زل زده و معلوم نیست کجاها سیر میکند ندارد. خودِ او بهتر میدانست؛ توضیح ِکشداری برای تعریفِ هیچ مردی وجود نداشت که نداشت.
1 Comments:
فکر کنم هنوز مدت بیشتری لازمه که بفهمی هیچ چیز نباید برای تو ساخته شدهباشه، این خودتی که آدمتو و زندگیتو میسازی
ارزون به دست نمیاد و گرون از دست میره
وقتی از اول دنبال کمال باشی چشماش هرچی میگه نه باور میکنی نه حتی وایمیسی بره بستنی فروشیو برات بخره،میری دنبال چهاررنگش ، پنج رنگ و رنگبن کمانش ، تهش یه سری چوب بستنی داری که به درد ماکت یه دکه هم نمیخوره ..
Post a Comment
<< Home