Sunday, June 21, 2009

خط آتش

ترسیده­ام یکی دارد آواز می­خواند صدایش را که ول می­دهد توی گلویش از جا می­پرم می­ترسم. مردم سعی دارند ساکتش کنند بیرون را نگاه می­کنم.

کاش جایی غیر از اینجا بودیم. شکم­هایی هستند که سیری ندارند می­بلعند؛ همه نگاه­ها را، حرف­ها را، اضطراب­ها را، چراها را، بی­جوابی­ها را.

می­زنم زیرِ گریه مردم مات نگاهم می­کنند. یکی آن طرف­تر هم می­زند زیر گریه ترسیده­ایم همه­مان ترسیده­ایم.

"ما رفتارهای خشن انسان­ها را نسبت به یکدیگر "حیوانی" می­خوانیم ولی به کار بردن چنین تشبیهی توهین به حیوانات است."* به ساعتِ موبایلم نگاه می­کنم 4:37 است. باید برویم بیرون. دوباره می­زند زیر آواز**:

Mother, should I trust the government?
Mother, will they put me in the firing line?
Mother, should I build a wall?
Is it just a waste of time?

خون و عرق­ بر چهره­ها خشک شده. دست­ها و پاها همچنان لرزانند. اضطراب دارد خفه­­مان می­کند. چاره­ای نیست باید بزنیم بیرون...
_____________________________
* آنتونی استر
** Pink Floyd-mother

1 Comments:

Anonymous کدئین said...

تیره بختی ام را در میان دود غلیظ اشک آورها گم کرده ام و چند روزی است که نفسی می آید و می رود

08:29  

Post a Comment

<< Home