Wednesday, May 16, 2007

ذهن ِآبرنگی

دیگر دارد باورم می شود معنای زندگی خلقی است و نه کشفی!

و هر بار که رنگ ها در خیسی ِکاغذ می دوند و زیبایی و شور ِدر هم تنیدنشان دلم را می خنداند، بیشتر باورم می شود؛ هستی-ام، اعمالم، نیات و رفتارم شاید که با معناست.

ظاهر ِپوچ، هستی ِپوچ و باور ِپوچم به جهنم!

تمام ِرنگ ها را می بوسم و بیشتر از همه، آن سیاهی که در دلِ تمامی ِ رنگ ها پهلو گرفته.

دستِ کم این ذهن ِآبرنگی-ام دلِ خودم را که می خنداند...

1 Comments:

Blogger M said...

عجب خوب.
سپیده دم.

20:09  

Post a Comment

<< Home