عکس باران
نکاتِ ویدا پسندانه:
1. دیشب خانه-مان عکس باران بود.
2. زوایای دیده و نادیده-مان از صدقه سر ِدوربین ِبرادر میثی و عکس هایش دیده شد!
3. این 2 تا عکس حاصل ِدست رنج ِمنه :D
4. همیشه این دست عکس ها برایم جالب بودند و سؤال بر انگیز...
5. حسش چیزی شبیه به ابر و باد ساختن با نشاسته و رنگ در کودکی بود. یا چیزی شبیه به چاپ زدن. لحظه ی دیده شدن ِعکس، درست برایم شبیه به برداشتن ِکاغذ و دیدنِ رنگ ها و طرح های نقش بسته بر کاغذ بود. تصادف در هر دو حرفِ اول را می زند. انگار رنگ ها و نورها اختیار ِنداشته-شان را پیدا کرده باشند. می رقصند و می رقصند و هر جا طالب باشند آرام می گیرند. دیگر تو نیستی که نور را مهار می کنی یا رنگ ها را هویت می بخشی. تو تنها انتظار ِپایان را می کشی. پایانِ بزم ِنورها، پایانِ بزم ِرنگ ها... پایانِ بزمشان،حاصل ِکار ِتوست. و چه بی انصافی است هویتمندیشان به اسم ِتو، به نام ِتو در انتهای این هیاهوی بی انتها...
5 Comments:
daste to o sabret baraye sabte noghteye payani be in ghashangi dard nakone azizam ... vaghean ziba budan axaee ke gerefty
مبارک باشد!
:)
من هم این امکان دوربین را خیلی دوست دارم
مخصوصن وقتی پشت فیگور استفاده بشود تصاویر جالبی می سازد
سلام ویدا جان... خیلی ممنون که لا اقل سر میزنی و میگی که نمیرسی این هفته بیای.. من به دوستان این طور خوش اخلاق افتخار می کنم. بعد از امتحانها منتظرتان هستم عزیز...
سلام ویدا جون ممنون که خوندی خیلی وقت بود وبلاگ نمی خونمدم 4 تا ی اخری را نخوندم سر و فرصت می خونمت وبلاگت را دوست دارم
نگو ابر و باد که یاد شاکری می افتم ! آآآآآآآآآآآآآآآه
Post a Comment
<< Home