Saturday, May 20, 2006

سیبمو پس بده ارشیا

_ می شه سیبمو پس بدی؟ اونجوری نشین اون بالا... تند تند گازش نزن... می دونی که نمی تونم تنهایی بیام اون بالا... بدش به من...با تواَاَاَاَاَاَم پسره ی نادووووووووون!

نادونم خودتی... این دیگه سیبِ منه... اونجوریم پاهاتو زمین نکوب، بهت نمی دمش...

_ مگه نگفته بودی با هم دوستیم، پس چرا داری اذیتم می کنی؟!

دوستی ربطی به این چیزا نداره! تو کوچولویی نمی فهمی...

_ اونجوری گازش نزن... تموم می شه... داری گریمو دَل می آریا... دادم فقط نگاش کنی... نگفتم که مالِ تو!

خوب می خواستی ندی... گریمو دَل می آریم نه! در می آری...بعدشم من که اَزت نخواسته بودم... پس وای نستا اون پایین... هی هم نِق نزن...

_ پسره ی پُر رو، پسره ی خِنگ، پس من بودم می گفتم پریِ خوبم، پرنیای نازم بیا سیبتو از وسط نصف کنیم؟ هان؟ من بودم گفتم نصفِ بیشترش مالِ تو، نصف کمتر ِمالِ من؟ هان، من بودم؟! من بودم پُر روووووووو!
.
.
.
_ ارشیا؟ ارشیا؟ ارشششششششیییییییییییییییییییا؟!

هوم؟ چی می گی؟

_ منو باش که اولش دلم سوخت... دادم نگاش کنی... بعدش یه ذره بیشتر دلم سوخت... گفتم باهات نصفش کنم...ولی الان خیلی بیشتر دلم سوخته...

یعنی راضی می شدی باهام نصفش کنی؟

_ آره خوب، شاید نصفش می کردم باهات... ولی دیگه چه فلقی می کنه الان... تو که نصفِ مالِ خودتو خوردی... از نصفِ مالِ منم حتماً چند تا گاز بیشتر نمونده...

بازم کوچولویی حرف زدی! چه فلقی می کنه نه! چه فرقی می کنه.

_ چه فرقی می کنه که چه فلقی می کنه یا چه فرقی می کنه! اصلاً دوست ندارم بزرگونه صحبت کنم. با غلط غولوط حرف زدن کِیفش بیشتر ِ... ولی ارشیا شایدم چون بزرگ تر از من بودی نصف بزرگَ رو می دادم به تو... شایدم نصفِ مالِ خودمم می دادم به تو! تو ترسیدی ارشیا... ترسیدی سیبمو بهت ندم... اگه بهت نمی دادمش هم، بازم حقم بود. آخه سیبِ خودم بود نه مالِ تو... ولی من که آوُرده بودم با تو بخورمش...ولی دیگه نمی خوامش... مالِ خودت ارشیا... مالِ خودِ خودت...

حالا چرا غمبرک زدی اون پایین... بیا دستتو بده به من بیا بالا...
.
.
.
پری؟ پریِ نازم؟ پرنییییییییییییان؟

_ هان؟

هان نه! بله. چرا صدات می کنم جوابمو نمی دی؟ بیا دستتو بده بیا بالا پیش ِخودم... تو که دوست داشتی همیشه بیایی این بالا همه جا رو از این بالا ببینی...پرنیان، من سیبتو نخوردم... نگاه کن اینجاست تو دستم... داشتم ادا در می آوُردم... دیدم تواَم باورت شد خواستم شوخی کنم... بیا دستتو بده من... آشتی آشتی... بیا پریِ نازم...

_ ارشیا؟

چیه پرنیان!

_ سیبِ تموم شد؟ هان؟! تمومش کردی؟ ناراحت نباش ارشیا... سیبم مالِ تو، آب نباتامم مالِ تو، کلوچه هامم مالِ تو...بیا پایین ببین تو کیفم چه چیزا داشتم... پُر بود از شیرینی و میوه... از همونا که تو دوست داشتی... همشو آوُرده بودم با هم بخولیم...بیا ارشیا... بیا ناراحت نباش... من دیگه دوست ندارم تو کمکم کنی تا بیام اون بالا... هر چقدرم که بالا رفتن از بلندی رو دوست داشته باشم... هر چقدرم که اون بالا قشنگ باشه...بیا ارشیا... بیا همش مالِ خودت...

7 Comments:

Anonymous Anonymous said...

بزرگ ميشي كوچولو …
وقتي ببيني اين نهال است كه وزن من بچه را تحمل ميكند نه درختي پير ، وقتي سيب نصفه اش ممكن است كرمي در خود جاي داده باشد حال من باشد يا مال تو ، وقتي رفتي بر بالاي درخت و نداني چه جور پايين بيايي كه هميشه در مثال درخت پايين آمدن سخت تراست …
بزرگ كه شدي ميبيني براي هر سيب بايد جنگيد ، نخواستن سيب خودت نيز گناهي نابخشودنيست ،‌ گو همدم تو از اين پس همان كرم خوش خط و خال نيمه سيبت باشد كه زندگي مثل او را دوست ميداري گو نيازمتد اين باشي كه ارشيا نيمه سيب خودش را به تو دهد … اما صبر كن … ممكن است در نيمه سيب او تخم هاي مادر آن كرم به انتظار نشسته باشند …

21:11  
Anonymous Anonymous said...

تا تعبیر تو و یا من ِنوعی از این سیب ِسرخ چی باشه! یقین دارم غنای ادبیمون این حق رو به هر به ظاهر ادب دوستی بده که از یک سیبِ سرخ، تنها گاز زدن و سرخی سیب رو استنتاج نکنه ! و از هر بلندایی، درختی! حال با هر قامت و هیبتی... تو دل ِسیب ِ پرنیان هیچ کرمی جای نداره ویقین داشته باش همه ارشیا ها هم به نوعی پایین اومدن از هر بلندا رو بَلَدند...بیا...سیبم مال ِتو... آب نباتامم مال ِتو... کلوچه هامم مال ِتو...بیا پایین ببین تو کیفم چه چیزا داشتم... پُر بود از شیرینی و میوه... از همونا که تو دوست داشتی... همشو آوُرده بودم با هم بخولیم!! همش مال ِخودت !! ;)

10:40  
Blogger M said...

خیلی خوب بود. :)

19:18  
Anonymous Anonymous said...

تا جعبه سيبيي كه براي فروش گذاشته اند و رويش سيبهاي به ظاهر سالم هست ميداني سيبهاي زير چه ميباشند .. در بلنداي درخت بايد بود ارشيا كه هوس كني بالا بيايي ... اگر بر تن صخره پير بودي كه نفر اين كار نبودي ..

16:53  
Anonymous Anonymous said...

من دیر به این پست رسیدم ولی برای خودم خیلی به موقع است
می خوام از شدت هیجان داد بزنم، گریه کنم، بخندم
الانه که دوست دارم به نشونه ها معتقد باشم

18:31  
Anonymous Anonymous said...

آخه مثل این بود که این پست رو من نوشتم، درست موقعی که باید می نوشتم

هرچقدرم که بالا رفتن از بلندی رو دوست داشته باشم
...
هرچقدرم که اون بالا قشنگ باشه
...

08:31  
Anonymous Anonymous said...

من هنوز حاضر نیستم از همه خوراکیهام به کسی بدم

15:30  

Post a Comment

<< Home